عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود، اما آقا آمده بود.
به تالار که رسید... دورترها ایستاد و گفت:
دخترم عروسیت مبارک! ولی ای کاش کاری می کردی تا من هم می توانستم بیایم...
گوشه ای نشست، دست به دعا برداشت و برای خوشبختی دختر دعا کرد...
ای شنواترین شنوایان!
دعای ما را به اجابت برسان و
باقی مانده ی غیبت را بر ما ببخش...!